من دیگه جفتک نمی اندازم

 

بهترین بابای دنیا لزوما لنگ دراز ترین ، خوش تیپ ترین، پول دارترین ، قوی ترین ، جذاب ترین و مارمولک ترین آدم توی دنیا نیست.

بهترین بابای دنیا کسیه که تو اوج دغدغه کار و کم خوابی و  ترافیک و گرما تا اون سر شهر باهات بیاد و  بفمه  چته که بهانه میگیری . و نگات کنه نه چیزی بگه نه کاری کنه.

بعد معجزه اتفاق می افتد اون سر شهر بهترین حس های خوب دنیا مال تو هستند.

 

امضا: دختر کوچولویی که قول میده خوب باشه و هی شیطون گولش می زنه.      

 

 

13 تایی

 

1-  این شماره  a43 هم بد  نمی شد استفاده می کردی . پروانه فانتزی هم می خوره به اون فضایی که کار کرده بودید..

2-  من همین طوری از دیشب دارم می نویسم انگار که محلول دیفنوکسیلات لازمم شه کم کم.

3-  آقا اینا هی گیر دادن به من که باید به آن آقایی که دیشب زنگ زد به گوشی و صحبت کردیم می گفتم خونه تماس بگیرد تا اینقدر پول تلفنش زیاد نشود و اینکه آن آقای محترم می خواستند تلفن خانه را اشغال نکنند  ، من چرا حواسم نبوده و ادب حکم می کرده که من بهشان بگویم که می توانند خانه تماس بگیرند و به قول خان داداشمان خوبیت ندارد عقلمان را شش ماهه بفرستیم مرخصی و اگر ایشان جای آن آقای محترم بودند می دانستند باید چجوری به حساب ما برسند – فکر کنم کبوتر نامه بر می خرید-

4- پیرو عرایض فوق مراتب عذر خواهی این جانب را به اطلاع آن آقای محترم می رسانم.البته آن آقای محترم با من تعارف نداشتند ولی به هر حال خودمان می دانیم ادب آداب دارد.

5-  این شیخ محمود شبستری هم خیلی با نمک بوده اند ها به نظرمان بیش فعالی رومن گاری  به ایشان کشیده باشد.

6-  یک سوال خصوصی هم لطفا جواب بدید: شما تو یک شبانه روز چند بار مسواک می زنید؟

7-  یک سوال خانوادگی هم لطفا جواب بدید: امیر تو یک شبانه روز چند بار مسواک می زند؟

8-  400 صفحه از کتاب مبانی رفتار سازمانی را امروز خوانده ایم ، 25 صفحه اش مانده که هیچ وقت دیگر نمی خوانیم.

9-  ما هی می خواستیم بگوییم اینجا آپ کرده ایم ولی نمی گوییم چون می دانیم شما کار دارید  و اگر کارهایتان تمام نشود بیچاره می شوید ولی جان پدرتان اینجا را بخوانید.

10-  امروز داریم کیف دنیا را می کنیم چون یک عالمه چیزهایی که عشقمان ست داریم برای خواندن و چند تا طرح هم زده ایم از همان داداشمان که گفتم که از خودش با ادب تر در آمده  و دستمان خیلی هم وحشی نشده است گویا. و شب گذشته خیالمان هم از باب آذوقه صبحگاهیمان راحت شده علی الظاهر تا 10 روز دیگر در امانیم.

11-  امروز توانستیم در مدتی که لاک می زدیم ، خواجه احمد را هم رنگ کنیم و فقط لاک در گوشه سه تا از ناخن هایمان شبیه فسیل مگس شود که در نوع خودمان رکورد بی نظیری است + اینکه انگشت اشاره دست راستمان را فراموش کردیم.

12- یک پیش نهاد بستن کار پایان نامه داشتیم که رد نمودیم چون بابایمان گفته است که آدم عاقل از یک سوراخ چند بار گزیده می شود؟

13- بادبان هارو بکشیم ؟

 

 

 

     یک فنجان چای تاریک

 

      پنهانی اش نیست

      هرچه هست

      ازاین عریانی ناپیدای شب است و

      خورشیدهای

      هزار

      هزار

      پاره اش...

      ناخوانده مرثیه ای باید

      ناگفته... 

      که چیزی به ته صبحی اش نمانده است...

 

 

 

آمدم خزعبلات چرند خنده دار و جملات مزخرف تخصصی ام را بنویسم٬ یه چیزهایی تو مایه های گلوبندکی ٬ ولی همه ته مزه تلخ داشتن .

بی خیال نوشتن٬ تو بخوان : همه چیز های خوب. 

 

 

   از خالی چشمانم بزرگراهی گذشته بود

 

 

      چشمانم را می رسانم به دیگرش که نیست

      که گویی نمی داند

      این سنگینی کافوری اش را

      هیچ آبی با خود نمی برد؛

      ازمیان این همه ای که همهمه شان

      همه اش ندانستگی ست.

      پلک سنگی ام را می گذارم

      بر آبی آسمانش

      و تنهای اش بزرگراهی می شود

      و می گذرد از چشمانم که دیگرش نیست...