گویه های کوچک شبانگاهی
می گوید: آنچه که هست شده است... درد نادیده شدن دارد و آنچه که نیست ندانستگی برای چه خواستن... زندگی تنها یک کلمه است... گفته و ناگفته...
می گویم: این کاه کهکشانی و درد سوزن نادیده و ندانسته... این خورشیدکان را از برهوت شب ترساندن...
می گوید : سپرده ام ، به گمانی ، که راه بی رهزن است و خانه ، همخانه دور... صاحب این خانه اما امین همراه ما نیست و بیگانه این درد است ، راه خویش می رود و میهمانی خانۀ خویش...
می گویم: این مشت به زور فشرده و خالی دستان... همه اش ناخن فشردن است به این زخم کهنه... گشودنی باید و همیشه پر بودنش...
- دلمشغولی های کوچکی است برای آنچه که هست و آنچه که نیست... گویی زندگی سراسر جستجویی بی پایان است و نیست...
- گمان است که دیرتر از آن باشد که خبرش مسافر گردد... تردید شکستن چینی خواب است و سکوت و خلوت شبانه...
برای فرانسیس
خیلی وقت نبودم ، از ضخامت لایه غبار روی کتابخانه می گویم وگرنه تقویم روز ها ٬توی همان بعد از ظهر 12/ 9 / 1385 فاصله خالی بین عقربه های ساعت 6.30 در جا می زند هنوز.
انگار مادر و گلی هم نبودند چشم های آبی هیچ کدامشان خاطرم نیست.
تو هم نبودی و دلیلش همین خالی انگشت هایم ، خیسی چشمم و چند تا بخیه کوچولو نزدیکی های این نبض سمج.
دوباره خوبم حالا و این همراه اول خنده دار است و تک ماکارون را هر کاری کنی خمیر نمی شود و جایزه اول فیلم رشد را داده اند به یک انیمیشنی که اسمش ته خط بود، و این روز ها مردم ته خط فرسوده نمی شوند دیگر . و می خواهم بنویسم دوباره . بنویسم که خوب خوبم که همه خوبند که ملالی نیست. بنویسم که ...
این غم لعنتی اگر بگذارد.
پ.ن: گیرم این عطر بیک برود همان خودکارش را بسازد بهتر باشد.
اسماعیل دستفروشی درحوالی میدان ونک
می گویم به نام او...
و حواله می شوم
جایی نزدیکیهای همین میدان هیچ و بن بست های آهنی اش.
راه و بی راه چشمخندی نیست
که گویی می بینندت با دستانی آماده خواندن
و نمی بینی اما
از مرگ بی آیینه گی این شهر غبارنشسته.
می گویم به نام او
وهرچه گوش می نشانم
به پای این سبز مرده های ناگفته
و گم می شوم در هیاهوی پاییززدۀ این فصل گرم
همه و همه
آغشته تقدیر مصور پژواک لبخند های دیروزاست.
می گویم به نام او
و جستجو می کنم
جایی دور دست تر از این دستها
برای ذبح این چاقوی ندانسته نادیده ام
که گویی بی رحمی اش
دندان می بُرد این روزها ، بی آنکه بدانم...
بخشنامهی ۱۲۰۶۵ / ط ۸۶ به تاریخ ۱۰ خرداد ۱۳۸۶ شمسی
ابلاغیه به شورای پول و اعتبار
روابط عمومی بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد به دنبال اعتراض جمع کثیری از هموطنان عزیزمان به چاپ و نشر اسکناس پنجهزار تومانی با حدیثی منسوب به پیامبر با عبارت " اگر دانش در ثریا هم باشد مردانی از پارس بدان دست خواهند یافت "
، این بانک تصمیم گرفته است برای دلجویی از هممیهنان غیر فارس ، اسکناسهای بعدی را با احادیث زیر به زودی روانهی بازار کند :
دههزار تومانی : اگر دانش در پشت کوه هم باشد شیرمردانی از لرستان بدان دست مییابند .
پانزدههزار تومانی : اگر دانش در خشخاش هم باشد بدون شک دلاورانی از سیستان به آن دست مییابند ، حتا اگر نیروی انتظامی
مانع شود .
بیستهزار تومانی : اگر دانش احتمالاً سر گردنه هم باشد ، مردانی از کردستان به آن دست یافته و سر او را میبرند و دانش را از آن
خود میکنند .
سیهزار تومانی : اگر دانش در همین چند قدمی هم باشد ، مردانی از شیراز هیچ وقت حال ندارند که به آن دست یابند .
سیوپنجهزار تومانی: اگر دانش در روی قلههای کوه الوند باشد مردانی از آذربایجان آن را در دریای عمان جستجو میکنند .
چهلهزار تومانی : اگر دانش مفتی باشد و بعدا بتوان آن را فروخت ، شک نکنید که مردانی از اصفهان برای دست یافتن بدان از هم پیشی میگیرند .
پ.ن: از وبلاگ ساروی کیجا
18دلیل محکم برای اینکه به مرد بودن خود افتخار کنید
1- همیشه از نام خانوادگی شما استفاده میشود.
2- مدت زمان مکالمهی تلفنی شما حداکثر30 ثانیه است.
3- برای یک مسافرت یک هفته ای تنها یک ساک کوچک دستی نیاز دارید.
4- در تمام شیشه های مربا و ترشی را خودتان باز میکنید.
5- دوستان شما توجهی به کاهش یا افزایش وزن شما ندارند.
6- جنسیت شما در موقع مصاحبهی استخدام مطرح نیست.
7- لازم نیست کیفی پر از لوازم بی استفاده را همه جا به دنبالتان بکشید.
8- ظرف مدت 10دقیقه میتوانید حمام کنید و برای رفتن به مهمانی آماده شوید.
9- همکارانتان نمیتوانند اشک شما را در بیاورند.
10- اگر در 34 سالگی هنوز مجردید، احدی به شما ایراد نمیگیرد.
11- رنگ اجزاء صورت شما در هر صورت طبیعی است.
12- با یک دسته گل میتوانید بسیاری از مشکلات احتمالی را حل کنید.
13- وقتی مهمان به خانهی شما میآید لازم نیست اتاق را مرتب کنید.
14- بدون هدیه میتوانید به دیدن تمام اقوام و دوستانتان بروید.
15- میتوانید آرزوی هر پست ومقامی را داشته باشید.
16- حداقل بیست راه برای بازکردن در هر بطری نوشابهی داخلی یا خارجی بلد هستید.
17- ضرورتی ندارد روز تولد دوستانتان را به خاطر داشته باشید.
18- ... و بالاخره روزی یک پیرمرد موفق خواهید شد
تو یه وبلاگ خوندمش به نام : مامان نیروانا
کدام قسمت شخصیتمان را بیشتر دوست داریم ؟
گرما طاقتفرساست . چندین روز است که در سفر هستید . خستهاید و آب کم دارید و به همراه خود ۵ حیوان دارید : یک گاو ، یک میمون ، یک گوسفند ، یک اسب و یک شیر .
مقدار محدودی آب برایتان باقی مانده که برای سیراب کردن شما و همهی حیوانات کافی نیست . اگر آب تمام شود همگی در بیابان خواهید مرد ولی اگر بخواهید جان سالم به در ببرید باید یکی از حیوانات را رها کنید و به همراه چهار حیوان باقیمانده به راهتان ادامه دهید . چه حیوانی را برای رها کردن انتخاب میکنید ؟
چهار حیوان برایتان باقی مانده اما انگار از بیابان آتش میبارد . ذخیرهی آبتان باز هم کمتر شده و باید یک حیوان دیگر را رها کنید . این بار کدام حیوان را رها میکنید ؟
سه تا حیوان باقی مانده . گرما همچنان طاقتفرساست و هنوز به واحهای نرسیدهاید . مجبورید یک حیوان دیگر را رها کنید . کدام یکی را انتخاب میکنید ؟
فقط دو حیوان مانده . میتوانید حاشیهی صحرا را ببینید اما متاسفانه آب برای هر سه باقی نمانده و تنها میتوانید یک حیوان را با خود ببرید . این بار کدام یکی را انتخاب میکنید ؟
تبریک ! بالاخره هر دوتای شما به سلامت از بیابان بلا بیرون آمدید .
اهمیت هر یک از جنبههای زندگی شما به ترتیبی که هر حیوان را رها میکنید آشکار میشود . حیوانی که در ابتدا رها کردهاید کماهمیتترین جنبه نسبت به سایر جنبهها در زندگی شماست و حیوانی که با خود به مقصد رساندهاید پراهمیتترین خصوصیت شما را نشان میدهد .